#شروعم_کن_تو_میتونی_پارت_4

از حساب وکتاب عشقش سر در نیاوردم،

هنوزهم نمیدانم چطور می شد هربار که اوبی دلیل می رفت،من بدهکارش می شدم

میدانی نیازی نیست به یاد کسی که نیست،

اولش ترسناک،

بعد دردناک،

بعد آزاد

ورها

وشاد...

چه بازی جالبی"هست"را اگر قدر ندانی می شود"بود"وچه تلخ است"هست"کسی"بود"شود،

چه تلخ است هیچ وقت فکر نمی کردم وجودش برایم "بود" شود

چه زود دیر می شود که می فهمیم غرورمان به پای کسی شکست که فقط برای سرگرمی کنارت بوده،

چه زود دیر می شود که می فهمیم غرورمان بازیچه دستش بود،

میدانم دیر است وچه زود دیر می شود....

اما من مانند او آنقدر نامرد نیستم که همه چیز ا به فراموشی بسپارم،

به قول نیما"برایم همیشه در ردیف کسانی قرار می گیرد که"یادش روشنم میدارد""

آری یادش مانند آتشی که وجودم را سوزاند،روشنم میدارد

دلم گرفته،از هرکس وناکسی،


romangram.com | @romangram_com