#شروعم_کن_تو_میتونی_پارت_17
نشسته بود که بهترین همدم زندگیش وارد اتاق شد
-چطوری ترنم جونم؟
لبخندی کم رنگی کناره گوشه لب های کوچیک وپف کرده اش ظاهر شد تا ناراحتیش معلوم نباشه
-خوبم تو چطوری فاطمه
-به سلامتی لبخندی که کمکت می کنه برا همه توضیح ندی حالت داغونه آبجی!گوشای خودت درازه؛از وقتی اومدی فهمیدم حالت داغونه؛رنگت پریده.
-هیچی ،فقط فشارم افتاده عزیزم
-تو چشام نگاه کن بگو هیچیت نشده
-من که بهت دروغ نمیگم فاطی
-چرا اتفاقا الان داری دروغ بزرگی می گی؛صدات رو شنیدم
-خوبه پس همه اش رو شنیدی چرا از من می پرسی تو که شنیدی!
-می خوام از خودت بشنوم؛از تویی که سه سال تموم زجر کشیدی
-به اندازه تو زجر نکشیدم که فاطی،پس بی خیال من
-من زجر کشیدم ولی برای آدمی که نمی تونست برگرده؛ولی تو زجر کشیدی برای آدمی که می تونست بگرده والان برگشته
-من به خاطر خودم زجر می کشیدم
-برای خودت یا برای برگشتنش یا چیز دیگه ،به هر حال تو زجر کشیدی چون اون تو زندگیت بود ویه بارکی رفت،چون بهت خیانت کرد ورفت چون...؛ترنم جونم تو...
-ببین فاطمه من زجر کشیدم چون مسبب بدبختیام فربد بود ؛تمام زندگیم رو به لجن کشید
-باشه قبول عزیزم؛مگه منتظر این روز نبودی که بیاد و ازش توضیح بخوای
romangram.com | @romangram_com