#شطرنج_شکسته_پارت_80

- هرکاری می خوای بکن...ولی بی سر و صدا.
****
گودرز و چند نفر از افرادش در حیاط عمارت گودرز ایستاده بودند.گودرز به گزارش های آن ها گوش می کرد.
- قربان.چند روز پیش در مورد یاشار رنجبران بهتون گفتم...
- خب؟
- چهارنفرن که انگار می خوان با هم یه کارایی بکنن.
- کیا؟
مرد به برگه ای که در دستش بود نگاه کرد.
- سرتیپ دوم فروزش.سرهنگ دوم رنجبران.سرگرد رضایی و سرگرد صلاحی...
گودرز به سرعت پرسید- آران صلاحی؟
مرد سر تکان داد- بله قربان...
گودرز رو به مرد دیگر کرد- نوشاد کی رفت؟
- یه ساعت پیش!
- کاملا توجیه ش کردی؟
- بله...
- به محض اینکه آران صلاحی رو به اینجا آورد کلکش رو بکن.
- چشم قربان.

romangram.com | @romangram_com