#شطرنج_شکسته_پارت_71

آران نگاهی به شروین کرد- تاوانش رو پرداختم.
شروین آرام تکرار کرد- تاوان...
- چی میل دارین؟
هر دو به گارسون نگاه کردند.آران چیزی نگفت.شروین آرام گفت- دو تا قهوه ی تلخ.
آران به نقطه ای خیره شده بود.صدای زنگ موبایل شروین بلند شد.
- بله؟
شروین به وضوح جا خورد- بله شناختم.
- خیر...
- من دیگه دورش رو خط کشیدم.
- امکانش وجود نداره و خود شما هم می دونین.
- من...
- من باعث هیچی نبودم.
- کی؟
تماس را قطع کرد.آران نگاهی به شروین کرد.شروین به آرامی گفت- می خوام برم باشگاه...میای؟
آران تا خواست چیزی بگوید نگاهش به درب کافی شاپ افتاد.در جایش نیم خیز شد- خدای من.
شروین با نگرانی پرسید- چی شده؟
آران به سرعت گفت- چند نفر دارن میان مهمونی اونم بی موقع،اسلحه دارن...موقع پذیراییه.حواست باشه وقتی گفتم حالا...

romangram.com | @romangram_com