#شطرنج_شکسته_پارت_64
- منو که تا حالا ندیده بود.فکر نکنم مشکلی پیش بیاد.
- یه جوری توی یه پارک باهاش قرار بذار.اونجا بچه ها گیرش می اندازن و میارنش اینجا.بقیه ش با من.
- باهاش قرار بذارم؟ چجوری آخه...اصلا نمی گه تو کی هستی که ...
- زمرد جان...مهمه.می دونم که قطعا شماره ش رو هم پیدا کردی.بهش زنگ بزن یه جوری بکشونش تو یه پارک خلوت.
- کی اینکار رو بکنم؟
- امروز.
- امروز؟ تو دیوو
شدی؟ مگه می شه...بذار یه ذره بگذره.یه کم بهم اعتماد ک
.
- تو خطریم زمرد.درک کن...
- درک می کنم به شرطی که تو هم منو درک کنی.سعی می کنم طی چند روز آینده اینکار رو بکنم.
گودرز کلافه دستی در موهایش کشید- فقط سریعتر.
****
****
آران،خشایار و آریانا را به خا
عمه اش در یکی از روستاهای حوالی تهران برد و بعد به سرعت به طرف خا
سورنا رفت.راس ساعت ده صبح به آنجا رسید.دستش را روی زنگ گذاشت.
romangram.com | @romangram_com