#شهرزاد_پارت_1
باخوشحالی ازدانشگاه دراومدیم بیرون دیگه رسما شده بودم یه متخصص اطفال چیزی که ازبچگیم ارزوش رو داشتم توی حال وهوای خودم بودم که شایان صدام کرد
: شهرزاد کجایی سه ساعته دارم صدات می کنم
باعجله گفتم:
چیه بابا همش غرغر می کنی
:بله دیگه پنج ساعته درگیرمراسم خانم هستیم اون وقت اینه جوابمون
اومدم یه چیزی بهش بگم که باباصدامون کرد
:بچه هابرید سوارشید دیگه.
توماشین داشتم پیام هایی که برام اومده بود رو چک می کردم و شایان هم مدام برای خودش یه اهنگ رو زمزمه می کرد .
شایان نیم نگاهی به من کردوگفت:
یعنی توواقعاالان دکتر شدی؟
باچشمهایی گرد شده گفتم:
یعنی نباید میشدم؟
:نه ولی خوب باورم نمیشه اینقد زود بزرگ شدی خواهر کوچولو .
گوشیم رو انداختم داخل کیفم وگفتم:
romangram.com | @romangram_com