#ستاره_ام_بمان_پاییزان_پارت_90
را برای لحظه ای فراموش کرد و جای آن را آشوبی گرفت که باعث شد سرمای
شدیدی تمام وجودش را فرا بگیرد. سعی کرد آرام باشد. چند نفس عمیق پیاپی
کشید که نه تنها حالش را بهتر نکرد، بلکه باعث شد اشک به چشمهایش بیاید.
دست خودش نبود. به یاد برنامه بعد از ظهر که می افتاد می خواست فریاد بزند
و بگرید. می خواست دستهایش را روی عقربه تمام ساعتهای دنیا بگذارد تا
زمان را ثابت نگه دارد. می خواست تیک تاک گذشت زمان را دست کم برای
یک روز هم که شده از حافظه ها بزداید، ولی افسوس... بعد از ظهر آرش و
romangram.com | @romangram_com