#ثروت_عشق_پارت_110

- این دیگه کیه؟

- شهاب! منم سمانه... منو نمیشناسی؟

- سمانه دیگه کیه! ای بابا!
خدای من... او درمورد چی صحبت میکرد؟
به ایمان نگاه کردم، او نگاهی نگران با دکتر رد و بدل کرد. دکتر بهم گفت:« من باید با شما صحبت کنم، خصوصی.»

به شهاب نگاه کردم ولی او نگاهش را برگرداند.

- میخوام بخوابم، لطف کنید برید بیرون.
او این حرف را با صدایی سرد و زننده زد. همگی از اتاق خارج شدیم. دکتر من رو به اتاق خودش راهنمایی کرد و ازم خواست که روی صندلی بشینم.

- دکتر اینجا چه خبره؟ شهاب چشه؟
صدایم میلرزید. منظور شهاب از گفتن این حرف ها واقعا چه میتوانست باشد؟ میخواست سر به سرم بذاره؟ اما الآن که وقت شوخی نیست...


romangram.com | @romangram_com