#ثروت_عشق_پارت_11
با لحنی کنایه دار گفتم:« ما که همدیگرو نمیشناسیم... دلیلی نمیبینم که بهت اعتماد کنم!»
صورتشو نزدیکم کرد و گفت:« تو به من اعتماد کردی و سوار ماشینم شدی... به خدا قصد بدی ندارم.»
- بسیار خب.
- خونتون کجاست؟
آدرسو بهش گفتم و منو رسوند. بهش لبخندی زدم و گفتم:« ممنون که منو رسوندی... منم متاسفم که ازت دزدی کردم و آبروتو بردم!»
گفت:« خیلی پررویی! با این همه هنوز بهم بدهکاری! اما فعلا خداحافظ.»
- خداحافظ.
- راستی... همونطور که بهت گفتم هنوز بهم بدهکاری، شمارتو بهم بده تا بعدا اگه کمکی از دستت براومد، برام انجام بدی.
- هاه، این روش جدید پسرا برای دوستی با دختراست؟
- دوستی؟ چرا فکر کردی باید باهات دوست بشم وقتی که از شرایطت باخبرم؟
راست میگفت... اون میدونست من یک جیب برم... و خونمم دیده بود. چرا باید عاشقم میشد؟
شمارمو بهش گفتم.
- اسمت؟
- سمانه. شما؟
- شهاب. بسیار خب. میتونی بری.
- باشه. خداحافظ.
romangram.com | @romangram_com