#سفید_برفی_پارت_92


- آره خب، ولی من هر دوی اون ها رو خیلی دوست دارم!

همیشه همه می دونستن برای کادوی تولدم یه دیوان شعر از همه چیز برام با ارزش تره!

- عالیه!

چند لحظه ساکت شدیم. توهان همین طور که می روند پرسید:

- گلیا گواهینامه داری؟

- وا، می خواستی نداشته باشم؟ معلومه که دارم!

- خوبه، آفرین!

- چه ماهی به دنیا اومدی توهان؟

- اول تو بگو!

- خب اول من پرسیدم!

- خانوما مقدم ترن!

- اوه، چه با فرهنگ شدی یهو!

- بگو دیگه.

- اردیبهشت.

بلند خندید و گفت:

- جالبه، به غیر از وزغ، گاوم هستی!

- اگه من گاوم تو چی هستی؟

با غرور نگاهم کرد و گفت:

- شیــــــر!

- اَه اَه اَه، مغرورِ ساده لوحِ حسود!

- از خداتم باشه!

- فعلا که نیست!

رسیدیم خونه. خونه که چه عرض کنم کاخ بود. حیاطش عالی بود. پر از گل و گیاه هرچند دقیقه یه نفس عمیق می کشیدم. استخر کوچیکی که آبش یخ زده بود و کنار پارکینگ قرار داشت. ساختمون خیلی بزرگی با سنگ های مشکی و خلاصه خیلی خونه ی قشنگی بود. توهان در خونه رو باز کرد و گفت:

romangram.com | @romangram_com