#سفید_برفی_پارت_146
سریع برگشت، تو چشماش استرس بود. سرم رو گرفته بودم عقب و قاه قاه می خندیدم. فکر کردم الان توهان هم می خنده، ولی صدای خنده اش نیامد. نکنه ناراحت شده بود؟ سرم رو آوردم پایین و بهش نگاه کردم. زل زده بود بهم و لبخند کوچیکی کنج لبش بود. ابروهام رو دادم بالا. تعجب کرده بودم، چرا این طوری نگاهم می کرد.
با تعجب گفتم:
- چیه؟ آدم ندیدی؟
- اتفاقا آدم دیدم، یه سفید برفی خوشگل ندیدم!
گونه هام داغ شد. برای دومین بار بود که بهم می گفت سفید برفی! همیشه از این که این طوری صدام کنن خوشم می اومد، ولی توهان یه جور خاص می گفت سفید برفی. یه جوری که قلبم تالاپ می افتاد توی شکمم!
آروم لبخند زدم؛ اومد طرفم و دستام رو گرفت تو دستاش رو گفت:
- می دونستی خیلی خوشگل شدی؟!
با صدای آرومی گفتم:
- ممنون.
آروم به سر تا پام نگاه کرد. برق تحسینی که تو چشماش بود از هر لذتی برام بیشتر بود. دوباره به اندامم نگاه کرد. چند لحظه روی ساق پاهام مکث کرد و دوباره بهم نگاه کرد. صورتش رو آورد جلو. وای نه خدا، اگه این دفعه ببوسم سکته می کردم. لباش رو گذاشت کنار لبم؛ انگار فهمیده بود اگه لبام رو ببوسه غش می کنم.
رفت عقب و در رو برام باز کرد و گفت:
- بفرمایید خانوم.
آروم نشستم. سریع سوار ماشین شد و راه افتاد.
آروم صداش کردم:
- توهان؟
- بله؟
ای کوفت و بله، می مردی بگی جانم! ایش بی لیاقت.
- می شه یه آهنگ بذارم؟
- آره البته که می شه. هرچی می خوای بذار.
- ممنون.
سی دی رو از توی کیفم در آوردم و گذاشتم توی دستگاه و صدای خواننده بلند شد:
romangram.com | @romangram_com