#سفید_برفی_پارت_138


نباید جلوش گریه می کردم. سریع رفتم سمت اتاقم و روی تختم افتادم. برای این که جیغ نزنم با مشت های محکم بالشم رو می زدم. داغی اشکام رو روی گونه هام حس می کردم. بالاخره که خسته شدم بالش رو بغل کردم و به هق هق افتادم. بی شعور برای چی سرم داد کشید؟ من که کاریش نداشتم! از خداشم باشه من از دوستش پذیرایی کنم!

دوباره اون صدای لعنتی بلند شد.

«تو؟ گلیا بس کن. خودت می دونی چرا توهان نمی خواست تو جلوی دوستش بیای!»

«من از کجا باید بدونم؟»

«گلیا؟ منو خر فرض کردی یا خودتو؟ تو خوب می دونی که توهان شرمش میاد تو رو به عنوان زنش معرفی کنه!»

«خفه شو. مگه من چمه؟ از خداشم هست!»

«گلیا یه نگاه به خودت بنداز، یه نگاه به توهان بنداز! فرقی نمی بینی؟»

«یعنی چی؟»

«گلیا تو انگار یادت رفته کی هستی؟ تو بچه ی یه معتاد الکلی که معلوم نیست...»

«خفه شو! ازت خواهش می کنم خفه شو!»

«مگه دروغ می گم. گلیا خونه ی توهان توی زعفرانیست، خونه ی تو کجاست؟ بابای اون یکی از دکترای معروف ایرانه، بابای تو کیه؟ لباس هایی که توهان می پوشه همه از بهترین مارکای دنیاست، لباس های تو چی؟ اون توی آمریکا درس خونده، تو کجا درس خوندی؟ اون توی یه خونه ی هزار متری زندگی کرده، تو کجا زندگی می کردی؟ اون هرشب صد نوع غذا جلوش بوده، تو به غیر از نون و پنیر چیز دیگه ای می خوردی؟»

ناله کردم:

«خفه شو، تو رو خدا ساکت شو!»

«گلیا سر خودت رو شیره نمال. تو عکس آهو رو دیدی! تو کجا و اون کجا؟ لباس های اون کجا و تو کجا؟ عشوه های اون کجا و تو کجا؟ و از همه مهم تر، خوشگلیِ اون کجا و قیافه ی تو کجا؟ داری به چی دل می بندی گلیا؟ به مردی که می دونی مال تو نیست؟ نکنه واقعا فکر کردی سفید برفی هستی؟ یه سفید برفیِ خوشبخت که قراره شاهزاده بیاد دنبالش و ببوسدش؟ اون شاهزاده هم توهانه، آره؟»

صدای خنده های بلندی تو سرم می پیچید. هق هقم بلند و بلندتر می شد. در اتاقم یه دفعه باز شد.

توهان بود. نمی خواستم گریه کنم ولی نمی تونستم! سریع اومد جلوم. ترسیده بود، انگار فکر کرده بود اتفاقی برام افتاده! داد کشید:

- چته؟ چی شده؟ چرا گریه می کنی؟

دادش باعث شد بیشتر گریم بگیره. می لرزیدم و گریه می کردم. این دفعه آروم تر گفت:

- گلیا؟ گلیا جان چته؟ دِ لامذهب حرف بزن ببینم چه مرگته!

صداش استرس داشت. می ترسید چیزیم شده باشه. تنها کلماتی که تونستم بگم چند تا حرف بی معنی بود. می خواستم بگم بغلم کن! می خواستم بگم بگو که اون صدای لعنتی چرت می گفت! می خواستم بهم بگه منم مثل آهو خوشگل و خوبم. می خواستم بگه که از بودن من خجالت نمی کشه!

داد کشید:

- حرف بزن لعنتی. چته؟ کسی اذیتت کرده؟ با کسی حرف زدی؟

- توه... توهان... توهان...

romangram.com | @romangram_com