#سفید_برفی_پارت_127
«من گلیام، می تونم هر کاری بکنم!»
«آفرین سفید برفی، حرکت کن. تو باید دل شاهزاده رو نرم کنی هر چند که اون شاهزاده مال تو نباشه!»
«پس پیش به سوی موفقیت!»
احساس گشنگی می کردم و دلم بد ضعف می رفت. آروم از اتاقم اومدم بیرون و به دور و برم نگاه کردم. توهان رفته بود! لب و لوچه ام آویزون شد، برای چی رفته بود آخه؟ می خواستم برم براش توضیح بدم.
بی خیال، الان یه ناهار خوشمزه می پزم و ظهر از دلش در میارم. با این که دلم از گشنگی قار و قور می کرد، به یه لیوان چایی راضی شدم تا عوضش ظهر زیاد بخورم. همیشه همه می گفتن لازانیاهای من معرکه می شه، حالا امتحان می کنم ببینم توهان خوشش میاد یا نه؟!
مواد لازم رو آماده کردم و شروع کردم به درست کردن لازانیا.
همه ی کارهام رو کرده بودم و سالاد هم درست کرده بودم. لازانیا آماده بود که بره تو فر، ژله ها رو هم گذاشته بودم تو یخچال که ببنده. هر کاری می تونستم کردم که سفره ای که می خواستم بندازم رنگین تر شه.
ساعت دوازده بود، تا لازانیا می پخت، یک بود و توهان هم بر می گشت. با همین فکر لازانیا رو گذاشتم توی فر و روی صندلی ولو شدم. آخ، چه قدر کار کرده بودم. یادم نمیاد تا به حال این قدر زحمت کشیده باشم!
ماشاالله نرگس آچار فرانسه بود، همه کار رو اون انجام می داد.
یک دفعه گوشیم زنگ خورد، فکر کردم نرگسه و زیر لب گفتم:
- چه حلال زاده!
گوشی رو برداشتم و با لحن با نمکی گفتم:
- الو، بفرمایید.
- سلام نارفیق. بابا صد رحمت به خشایار. باز یه حالی از ما می پرسه، تو که اصلا یادت نمیفته من زنده ام یا مرده!
جیغ کشیدم:
- وای طاها! آخ دیوونه چه قدر دلم برات تنگ شده بود.
- آره، اگه دلت تنگ شده بود که یه زنگ می زدی.
- طاها جونی به خدا من مقصر نیستم. باور کن این چند وقت این قدر سرم شلوغ بوده که...
- بله بله می دونم. خدایا از این زن ها نصیب ما هم بکن. بابا شوهر ذلیل خجالت بکش، شوهر کردی یادت رفت یه آقای خوش تیپی به اسم طاها وجود داره؟
- بچه پر رو! خوش تیپ؟ اوهو، دیگه چی؟ اعتماد به نفس کاذب داریا!
- اگه اعتماد به نفس کاذب بود که همه دخترا برام له له نمی زدن.
- ما که ندیدیم.
- پاشو یه روز بیا دانشگاه تا ببینی.
romangram.com | @romangram_com