#سایه_پارت_40

چند قدم به طرف آرمین رفت وکنارش ایستاد. تا سر شانه اش می رسید ، آرمين منتظر شنيدن بود واو مبهوت قامت بلند وعضله ایش ...........

آرمین بی حوصله با غیظ نگاهش کرد و پرسید :

- چیزی شده !؟

بلافاصله به خودش آمد و سریع نگاهش را از او گرفت وآرام وشمرده گفت :

- ما ميتونيم .......ما میتونیم از اين فرصت بهترين استفاده رو كنيم

لحظه اي متفکر به اوخیره شد و سپس ملایم گفت :

- اين امكان نداره چون رئيس اين كلينيك يكي از دوستاي صميمي پدرمه ،امكان هر تقلبي آبروي هر دوي ما رو ميبره

- پس چرا از بين اينهمه كلينيك اينجا رو انتخاب كردین؟

- چون آرتین همه مدارك رو اينجا تحويل داده بود ومنم تازه متوجه شدم كه براي عقد اين آزمايشات الزاميه، ديگه حرفي نيست ؟

با سر جواب نفي داد و از او دور شد .

نمي دانست چرا همه چيزبرخلاف خواسته اش اينهمه سريع اتفاق می افتد ،انگارتمام دنیا دست به دست هم داده اند تا حكم بدبختي او هرچه سريعتر امضاء گردد.وقتي از آزمايشگاه بيرون آمد آرمين را منتظر خودش ديد آرمين کنارش ایستاد وبا غرور گفت:

- برای تائید این برگه ها باید توی كلاسهاي فرماليته ای شركت كنيم كه من اصلا نيازي نميبينم به همين دليل با رئيس كلينيك صحبت كردم که بدون شركت برگه ها رو امضاء کنن ولي اگه تو دوست داري توی این کلاس شركت كني ............

سايه که در لحن كلامش رگه هايي از تمسخر را حس می کرد برای ضایع کردنش با بي خيالي گفت

- منم وقتي براي اين كلاسهاي مسخره ندارم ،پس با اجازه ..........

هنوز چند قدم برنداشته بود كه آرمين دوباره گفت:

-هي تو ......

از اينكه آرمین اينچينين اورا بي ادبانه صدا مي زد،از عصبانیت گر گرفت ،پس بدون اينكه به طرفش برگردد همانجا بیحرکت ايستاد.

آرمين رودررویش قرار گرفت ودر حالي كه كيف پولش رااز جیبش بيرون مي آورد گفت:

- مادرم اصرار داشت بعد از آزمايشگاه برا خريد حلقه بريم اما از اونجایی كه من خيلي گرفتارم وحوصله و وقتي هم برا اين لوس بازيها ندارم تو می تونی به تنهايي برای خريد حلقه بری

کارت اعتباریش را به طرف سایه گرفت وادامه داد

-بيا اين كارت اعتباري من ، هر حلقه اي خواستي انتخاب کن و نگران پولش هم نباش ،رمزکارتم .............


romangram.com | @romangram_com