#سایه_پارت_34
- اما اسم شما توی شناسنامه من هميشه تداعي گر اين ايام تلخ باقی می مونه
- اگه ناراحتي شما اينه من ميتوانم کاری کنم كه اصلا اسمی از من توی شناسنامه شما ثبت نشه
از اينكه آرمين مساله ای به این مهمی را اینهمه بی اهمیت وساده ميگرفت عصبي شده بود ولي حوصله بحث كردن در اين مورد را نداشت .پس براي پايان دادن به اين بحث گفت :
- من باید تا زماني كه پدرم در قيد حياته همسر شما باشم
آرمين با اعتراض به طرفش نيم خيز شد و گفت:
- معلومه چي ميگي؟ منكه نميتونم آرزوي مرگ پدرتو داشته باشم ومنتظر............
ميان حرفش پريد وگفت:
-فقط یکسال...! خواهش ميكنم ، دو ترم دیگه درسم تموم میشه و بعد از فارغ التحصيلي مي تونم براي طلاق راهي پيدا كنم !
پيشخدمت سفارش را بر روي ميز قرار داد و دور شد
سايه سريع ليوان آب را برداشت و سر كشيد انگار ميخواست شعله هاي خشمش فروکش كند
آرمين كلافه پرسید :
- چه راهي؟
ليوان را روي ميز قرار داد وگفت :
- مثلا براي ادامه تحصيل ميخوام برم خارج و شما موافق نيستين
كمي به فكر فرو رفت و سپس نفس عمیقی کشید و گفت:
- پس فقط هشت ماه تا درس شما تمام بشه ونه بيشتر
از اينكه او اينهمه سرد وسخت بود دلش گرفت پس با دلخوري گفت:
- بسيار خوب ،فقط...........
با تمسخر حرفش را قطع کرد وگفت:
-هنوز هم چیزی هست ؟
همراه با آهی عمیق گفت :
romangram.com | @romangram_com