#سایه_پارت_33

- بايد آرامش و به خانواده ام برگردونم همه اونها به خاطر من پر از تشويش و نگرانین پدرم مدام به خاطر قولي كه به خانواده شما داده خودشو سرزنش میکنه و غصه ميخوره ،مادرم از غصه هاي پدرم هر لحظه و هر ساعت داره اشك مي ريزه و خواهرم ،خواهر حساسم !از اينكه عضو فراموش شده خانواده است دلگير و افسرده است ، من بيشتر از اين تحمل درد و غصه خوردن خانواده م و ندارم

آرمين با لحن ملایمی گفت :

- متاسفم!.... اما در اين مورد كاري از دستم بر نمياد و در اين جريان من اصلا مقصر نيستم

- مطمئنا منم نيستم ، با ورود خانواده شما همه خوشي هاي ما یک شبه از بين رفته .من ميخوام شادي رو دوباره به خونواده ام برگردونم

پيشخدمت براي گرفتن سفارش كنار ميزشان ايستاد آرمين خيلي آرام پرسيد:

-چي ميخوري؟

- فقط يك ليوان آب خنك

به طرف پيشخدمت برگشت وگفت:

- يك ليوان آب خنك ، لطفا

منتظر ماند تا كه پيشخدمت دور شود و سپس گفت:

- پس همه فكرهاتو كردي ؟

- من مجبورم به خواسته شما عمل كنم البته با شرط!

با چشمانی گردشدومتعجب پرسید

- چه شرطي !؟

با لحن آرام و محزوني جواب داد:

- تحت هيچ شرايطي نباید خانواده هامون از اين قرار چيزي بفهمند اين يك قرار مصلحتي بين من وشماست نميخوام پدرم خودشو مقصر بدبختي و ناراحتي من بدونه

آرمين چهره در هم کشید و گفت:

- بدبختي ؟!

با پوزخندي گفت :

- بله بدبختي ،فراموش كردين، قراره بعد از چند ماه از هم جدا بشيم ،به هرحال من بعد از جدایی اسم يك زن مطلقه رو يدك ميكشم

- وقتي قرار نيست هيچ احساسي بين ما باشه شما ميتوانيد خيلي راحت به زندگي عادي خودتون برگردين


romangram.com | @romangram_com