#سایه_پارت_150
-تو که اینهمه به خودت می نازی بهتره برا کارهای شخصیت یه کلفت بگیری
با لبخند شیرینی زمزمه کرد
-با بودن تو نیازی بهش ندارم ،من توی این خونه تو رو دارم به زور تحمل می کنم !!
(انگار که می دانست نقطه ضعف سایه چیست )
چهره اش از خشم بر افروخته شد ،کارد می زدی خونش در نمی آمد.دیگرتحمل این بشر از صبر و حوصله اش فراتر رفته بود . با خشم به طرفش خیز برداشت ودستش را بلند کرد. باید آن سیلی که از روز اول آرزویش را داشت، صورت پر غروراین مرد را نوازش میکرد . باید جواب همه توهینهای این چند وقته اش را میداد.باید......اما درنیمه راه دستش به وسیله آرمین در هوا معلق ماند .
آرمین دستش با خشونت پایین آورد و با آرامش نجوا کرد :
-دیگه داری حوصله مو سر می بری
خسته وآشفته در حالی که لرزش بغض در صدایش نشسته بود گفت:
-اگه تحمل من برات خیلی سخته می تونی اصلا اینجا نیای
با نگاهی نافذ در عمق چشمانش خیره شد ، داشت از هیجان می لرزید وحلقه اشک در چشمان عسلیش می رقصید . با خشونت دستش را رها کرد وخودش را روی مبل پرت کرد وخونسرد گفت :
-فراموش کردی اینجا خونه منه وتوهم فقط چندماه مهمونمی!
برای مهار بغضش آب دهانش را قورت داد وبه تندی گفت :
-توهم بهتر اینوبدونی ،از روز اول قرار بود من مهمونت باشم، نه برده ات!
کلافه دستی میان موهایش کشید وبا لحن ملایمی گفت:
-می دونم که نیستی!
بغض الود گفت :
-پس چرا بامن اینجوری رفتار می کنی؟
برآشفت وبا خشم مقابلش ایستاد وداد زد :
-کدوم رفتار من باعث توهین به تو شده ؟.....هان !.....اینکه نخواستم توی این هوای بارونی تنها برگردی خونه ویا اینکه خواستم مقابل خانواده ات نقش یک همسر مهربون و با ملاحظه رو بازی کنم ،بگو کدوم یکی از این رفتار ها باعث تحقیرت شده که این همه ناراحتی ؟!
-تو با رفتارت همیشه منو تحقیر می کنی
با پوزخندی گفت :
romangram.com | @romangram_com