#سایه_پارت_15
مادر با ناراحتي به طرفش خيز برداشت و گفت:
- تو داري چي ميگي؟ نمي دوني گفتن اين حرف چقدر حال بابات و خراب ميكنه؟
- مامان صحبت يك عمر زندگيه
- مگه ما بد آدمي و برات انتخاب كرديم؟...... كي بهتر از آرمين !،هم تحصيل كرده است هم مودبه ،خوشتيپ و خوش قيافه است اهل دود و دمم كه نيست وضع ماليش هم كه خداروشكر عاليه
- مگه همه چيز فقط پوله مامان !
- به من بگو اين پسربدبخت چه ايرادي داره ؟
با خشم گفت :
- مامان جون اون هيچ ايرادي نداره ولي من نمي پسندمش
- تو خوشي زیاد زده زير دلت دو تا دكتر و مهندس اومدن خواستگاريت فكر كردي دختر شاه پريوني
- آخه به من بگو تو مامان مني يا اين پسره؟
- من مامان توام ،چون نگرانتم و بهت اجازه هم نميدم که با غرور بيجات زندگيت و به لجن بكشي
- زندگي منو شما دارين به لجن ميكشين كه به خاطر يه گذشته بي خود به فكر احساس دوجوون نيستين
- تو در مورد گذشته هيچي نميدوني پس نميتوني همين طوري قضاوت كني
- نميدونم و نميخوام هم بدونم ! ......آخه من نمی فهمم اين خانواده توی اين همه سال كجا بودن كه يكدفعه سرو کله شون پیدا شده ؟!
- يكدفعه هم نبوده ! توي اين سالها هميشه سراغتو ميگرفتن ،نمي ديدي پدرت همه خواستگارهات و رد ميكرد ؟
- اون موقع چيزي نميگفتم چون بينشون مرد دلخواهم ونمي ديدم ولي حالا نمي تونم اجازه بدم با آينده ام بازي كنيد
سايه اين را گفت و به سمت اتاق پدرش رفت . دستگيره در را گرفت هنوز در را باز نكرده بود كه مادر بازويش را گرفت و به دنبال خودش كشيد و روي مبل نشاند وخود نيز در كنارش نشست و گفت:
-ميدونم كه اينقدر براي پدرت عزيزي كه اگر بهش بگي نه اون هم زير همه قول و قرارش ميزنه و به اقای مشایخ ميگه نه ، ولي التماست می کنم یکم هم فکر حال پدرت باش
با بغض گفت :
- مامان، اگه بابا بدونه با این کارش داره زندگی منو نابود می کنه بیشتر غصه می خوره
- عزیزم بابات همیشه فکر می کرد پسر آقای مشایخ بهترین گزینه برای توهه
romangram.com | @romangram_com