#سایه_پارت_13
-ما چند سالي تو اين خونه زندگي كرديم چه سالهاي خوبي بود لحظه لحظه اون سالها برام خاطره اند ،چقدر خوشبخت و شاد بوديم .
ناهيد هم با ياد اوري آن روزها آهي از حسرت كشيد وگفت :
-بله چه روزگاري بود و چه زود گذشت
مسير گفتگوي مهري و ناهيد به گذشته ها كشيده شد نگاه سايه به برادر آرمين كه به او خيره شده بود افتاد لبخندي به روی سايه زد كه از نگاه تيزبين ارمين دور نماند
پسر جوان از جا برخاست و روي صندلي نزديك سايه نشست و با لبخندي گفت :
من آرتین برادر كوچك آرمينم كه توي اين جمع كلا فراموش شده ام
لبخند مليحی زد و گفت :
-از آشناييتون خوشبختم
- ما در بچگی همبازیهای خوبی برای هم بودیم
- متاسفم! اما من از اون دوران هیچی به خاطرم نمونده و شما وخانوادتون رو اصلا به یاد نمیارم
-حتما همین طوره چون وقتی ما از این خونه رفتیم شما سه چهار سالتون بیشتر نبود
-به هر حال خوشحالم كه برخلاف برادرتون شما خيلي مهربون و خونگرم هستين
آرتین خنديد و گفت :
- درسته که آرمين يكم گوشت تلخ و سرده ولي در کل خيلي مهربونه
- فقط يكم ؟
- خوب نه ، يكم زياد
از اين واژه هر دوخنديدند .ناخوداگاه نگاه سايه به آرمين افتاد كه با اخمهاي درهم به ان دو خيره شده بود . زهر خندي تحويلش داد ونگاهش را به آرتین دوخت .آرتین دوباره گفت :
-شما خیلی زیبا ومتینید ،راستش من به آرمین حسودیم میشه که خانواده همیشه بهترینها رو فقط برای اون می خوان
- شما به من لطف داريد .راستش شما دوبرادر اصلا شبيه هم نيستين و اخلاقتون با هم خيلي در تضاده
آرتین نگاهي به ارمين انداخت و گفت :
- بله ! آرمين يكم خودشيفته و عنقه كه اين به دليله موفقيتهايي كه توي اين سن كم كسب كرده و باعث غرورش شده ولي در كل پسر بدي نيست .اون فقط يكم دلخوره كه چرا بايد تو عصر اينترنت و الكترونيك ازدواج اون مثل عصر جاهليت از پيش تعيين شده باشه ، البته اگر من جاي اون بودم يه لحظه هم وقت رو تلف نميكردم . من همون اول كه شما رو ديدم متوجه شخصيت برجسته تون شدم وبا صراحت می گم آرزو می کنم موفق بشید مقابل دو خونواده بایستید چون نميخوام هرگز شاهد زجر كشيدنتون در كنارآرمين باشم .
romangram.com | @romangram_com