#سایه_پارت_12
ساغر وارد اتاقش شد و گفت :
-چي شده ؟چرا اينجايي؟ همه سراغت و ميگيرن؟!
کمی به خودش مسلط شد و گفت :
-تو برو منم ميام !
ساغر دوباره گفت :
- به توافق رسيديد؟
- نه اين ادم به درد من نميخوره
- تيپ و قيافه اش كه خيلي عاليه !!
- تيپ و قيافه اش بخوره تو سرش ،بيشعور حرف زدن بلد نيست
- چي چي رو بلد نيست ؟!! ... طرف استاد دانشگاست !
نفس عمیقی کشید وپرسید
- حالا كجاست؟
- پيش بقيه
- چيزي نگفت ؟
- نه... مامانش سراغ تو رو ازش گرفت . اونم خیلی سرد گفت: (نمیدونم )
از جا برخاست و گفت :
-بيا ما هم بريم پيششون ،بي احتراميه اينجا نشستيم
دوشادوش هم از اتاق خارج شدند نميخواست در مقابلش ضعيف ظاهر شود. او بايد متوجه ميشد كه سايه هم از اين موضوع ناراحت ودلخور است .بيرون همه سرگرم صحبت بودند پدرش كنار آقاي مهندس مشايخ و مادرش كنار مهري خانم نشسته بود دو برادر هم سرگرم گفتگو باهم بودند ساغر به طرف پدرش رفت وكنارش نشست ومهري هم دستش را براي گرفتن دست او دراز كرد وگفت :
-الهي قربونت برم عزيزم ، بيا اينجا پيش خودم بشين
از مقابل آرمين گذشت و كنار مهري نشست
مهري با لبخند گفت :
romangram.com | @romangram_com