#سایه_پارت_110
- گوش میکنم ،فقط خواهشا" کشش نده
آرم زمزمه کرد :
- اگه امکان داره خصوصی
قدمی به طرفش برداشت وآرام نجوا کرد
- ما حرف خصوصی نداریم ،اینو که فراموش نکردی
- با حرص لبش را به دندان گزید وگفت:
- حالا هم نداریم ،حرف من درمورد کلاسمه
نگاه موشکافانه ای به اوانداخت وگفت:
- خوب ؟!
درحالی که چهره اش ازخشم فشرده وگلگون شده بود عصبی گفت:
- من می خوام کلاسمو عوض کنم شما هم راضی بودین
نفس عمیقی کشید وقاطع گفت :
- دنبالم بیا !
و با قدمهایی پر از اعتماد به نفس از او دور شد. سایه مستاصل ودرمانده به دنبالش راه افتاد وپشت سرش وارد دفترش شد
درحالی که روی صندلیش می نشست آمرانه دستور داد:
در رو پشت سرت ببند -
او هم اطاعت کرد وپس از بستن در کنار میزش ایستاد
به صندلی تکیه زد ودرحالی که دستهایش را درهم قلاب می کرد درصورتش زل زد وگفت:
- خوب ادامه بده ،میشنوم!
اینجا راحتر می توانست حرف دلش را باهر لحنی که بخواهد به او بگوید به همین دلیل مصمم گفت:
- من قبلنم گفتم می خوام کلاسمو عوض کنم شما هم اصرار داشتید حتما اینکارو کنم
romangram.com | @romangram_com