#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_95
_واقعامن احمق چرادارم باتوحرف میزنم؟
لبخندم عمیق ترشدیادسیروس فلک زده افتادم.میدونستم پیش فرهاده واینکه فرهادبه مراتب وحشی تراز فردینه.لبخندموجمع کردم
_فرهادسیروس چی شد؟
فقط نگام کرد.
_فرهادچه بلایی سرش میاد؟
بالحن جدی گفت:توکارایی که به تومربوط نیست دخالت نکن.
سرموتکون دادم.روی نیمکت نشستم.فرهادسرپاروبروم ایستاد،دستی به موهاش کشید.
_دیشب چی بین رئیس کوچیکه وبزرگه گذشت؟
لبخندخبیثی زدم پاموروی هم انداختم:
توکارایی که به توربطی نداره دخالت نکن فرهادجان.
درست بالحن خودش گفتم.نگهبانادروبازکردن.پورشه واردشدفهمیدم آراده.لبخندی زدم:
_بچه حلال زادس.خودش اومد
آرادپیاده شدوبه طرفمون اومد.عجب اخم جذابی کرده بود.
romangram.com | @romangram_com