#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_171
ضربان قلبم تندشده بود.وقتی حسابی دورشدن از پشت درخت بیرون اومدم
آروم دنبالشون رفتم.به پشت ویلا رفتن.یه انبار بزرگ وصدالبته
ترسناک بودکه ایرج همیشه گنده کاریاشواونجامیکرد.هیچوقت
جرات نکردم از صدفرصخیش ردشم.ایرج خیلی بدش میومدکسی اونجابره.
چندتا درخت کاج جلوی یه ساختمون ۳۰۰-۴۰۰متری بودن.نماش سنگی وسفیدمشکی بود
سقفشم شیرونی بود.کلن جای وحشتناکی بود.یه حوض آبیم جلوی خونه بود که البته خالی بود
romangram.com | @romangram_com