رمان سنگ هم خواهد شکست

#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_151





چه انگار از غرب سومالی برگشته : مگه تا حالا قهوه نخوردی

_ تو به قهوه خوردن من چیکار داری مگه تو پولشو میدی خسارت لامبورگینی چقدر شد
قهوه مو سرکشیدم: ببین به سرووضعت نمی یاد بتونی پول یه لاستیکشو بدی من از بچگی آدم سخاوتمندی بودم
نیشخندی زد: از اون دوتمنی ته جیبت معلوم بود تا چه حد سخاوتمندی
ینی دلم می خواست اون موهای قشنگشو تار تار کنم و شیش دور دور خودش بچرخونمش
با مکث گفتم : باید خدا رو بسی شاکر باشی که من بهت افتخار همنشینی دادم همه ی همکیشات آرزو شونه که من فقط نگاشون کنم
_ آآآها اونی که یه ساعت مخمو خورد باش یه قهوه بخورم کی بود تو که نبودی ها؟ بی توجه به حرفش گفتم: راستی دانیال تو ازدواج کردی؟
پورخندی زد : توفکر کن ازدواج کردم

romangram.com | @romangram_com