#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_142
—شارژ باتریش تموم شده
—کاروتموم کردین؟
—آره توراهیم
—خوبه
—پس فعلن
دوباره یاد اون پسره دانیال افتادم آراد موبایلمو بهم داد نیشخندی زدم بزار پام برسه تهران یه حال اساسی ازش می گیرم تا وقتی که به تهران رسیدیم سعی کردم زیاد سربه سر آراد نزارم بالاخره این سفر کوفتی هم تموم شد و من تونستم با آرامش رو تخت دراز بکشم و بخوابم
خمیازه ای کشیدم و از رو تخت بلند شدم به زمین نگاه کردم لباسای دیشب روی زمین ولو بود با پا کنارشون زدم امروز دوشنبه بود با اون یارو قرار داشتم ساعت سه بود چقدر خوابیده بودم یه آبی به دست و صورتم زدم در کمدو باز کردم یه مانتوی سفید و کوتاه بیرون آوردم آستین سه ربع بود کت لی سرش پوشیدم شلوار لی راسته ای هم پا کردم
جلوی آینه ایستادم پنکیک و رژ گونه زدم یه رژ کالباسی هم به لبام زدم خط چشم مشکی کشیدم شال آبی همرنگ کت روی موهام انداختم موهامو یه طرفه توی صورتم ریختم کیف لیمو روی شونه هام انداختم و از در بیرون رفتم رفتم دم اتاق آراد بدون این که در بزنم وارد شدم همه چی مرتب بود آراد رو تخت دراز کشیده بود رفتم بالای سرش آراد چشماشو باز کرد
قیافمو مظلوم کردم: سوییچ لامبرگینیتو می دی؟می خوام برم یه دوری بزنم
romangram.com | @romangram_com