#سنگ_قلب_مغرور_پارت_99
رفتم جلوش ایستادم. ..............
برای اولین بار بدون ترس زل زدم به اون دو گوی سیاه نفوذ ناپذیر.........
برای اولین بار چشمام شد هم جنس چشمای سردو بی حس روبروم............
دهنمو باز کردم......... بی فکر ..................
بی اونکه ترسی از اون داشته باشم..
گفتم:
ـ یه روز خوشبخت ترین دختر عالم بودم....... خنده هام تمام عالم رو پر کرده بود.... ..
پولدار نبودم.......... اما ثروتمند بودم....... ثروتم دوست داشتن مامان بابام بودن.....
ثروتم حرفها و نصیحتهای ی اونا بود......
لذت زندگیم خنده ای خواهر و برادری بود که جونم به جونشون بند بود.......
اما خوشبخت نموندم......
ثروتمندی شدم که از عرش به یکباره به زیر زمین افتاد......
فقیر شدم محبت و دوست داشتن مادر و پدر و خواهر و برادری رو از دست دادم به یکباره شدم مرده ی متحرک....
romangram.com | @romangram_com