#سنگ_قلب_مغرور_پارت_100
مردم اما نفس می کشیدم..... نگاه می کردم اما نمی دیدم .....
تا یه روز زندگی دوباره ثروتمندم کرد اما نه مثل اولین ثروتم... ولی شدم مرفه.....
دوست داشتن یک پیرزن ، نصیحت های یک پیرزن منو مرفه کرد... ارضام کرد....
اغده های نبودن عزیزام ر رفع کرد...
برگشتم ....... نیمه جون... ...اما برگشتم.... نفس کشیدم... راحت.....
اما غم یک کوه روی شونم سنگینی میکرد... غم نبودن خانوادم...
اما نگاه های عزیز جون این کوه رو خرد کرد.. کم کم به اندازه یک سنگ ریزه کم کرد..
هر بار با عشق و محبت تنفرم از زندگی رو ذره ذره آب می کرد....
مدیونم... بدهکارم....به اندازه ی تمام دنیا.. ...به اندازه ی تمام بی اندازه های دنیا...
هر کاری میکنم... گفتم جونم رو میدم...رو حرفم هستم... جونم برای اون فرشته کم ارزشه... اما نجابتم رو....نه..........
به خانوادم قول دادم... به باباییم قول دادم.... ازم قول گرفتن که پاک بمونم.... .......
دختر بودنمو رو به عشق بفروشم....
من چیزی توی این دنیا ندارم.......
romangram.com | @romangram_com