#سنگ_قلب_مغرور_پارت_28
ـ منم حاضرم 12 ساعت از وقتمو بزارم تا چیزی رو که هستم و نیاز به اثبات نداره رو بهتون اثبات کنم. هرچند لزومی به تایید جنابعالی نیست.
چیزی نگفت ولی رنگ اون چشمها داشت منوخرد میکرد
چشمهای مغرورش زمستان رو بهم هدیه میداد.............هیچ ..... خالی بودن............
به سمت میزش حرکت کرد .و به منشی مخصوصش زنگ زد . بعد از چند ثانیه منشیش که حالا فامیلیش رو میدونستم ، سماواتی ،اومد داخل و با اجازه فرداد منو به اتاقی راهنمایی کرد که کارمو شروع کنم. منم بی صدا از اتاق اومدم بیرون و دنبال آفای سماواتی راه افتادم.
وارد اتاق شدیم .برای چند ثانیه مات و مبهوت ایستادم.
یک اتاق کار بسیار مجهزکه همه ی وسایلش از بهترینها بود.
به نظرم آرزوی هر معماری که همچین اتاق کاری داشته باشه.
از عالم پروت اومدم بیرون .
نباید وقتمو الکی هدر بدم..
باید به اون خودپرست نشون بدم من کیم؟
سخته شاید هم محال اما نه برای مهرا.
مهرایی که سخت ترین آزمونهای زندگی رو پشت سر گذاشته. میدونم که میتونم از پسش بربیام.
ساعت نگاه کردم 9.30 بود. خیلی خوب تا 9.30 شب وقت داشتم. پس باید بجنبم.
romangram.com | @romangram_com