#سنگ_قلب_مغرور_پارت_194
ـ می دونی چی به سرم آوردی دختر؟ می دونی تو این سه روز چی کشیدم؟
می دونی چقدر دلم میخواد بزنم سیاه و کبودت کنم؟
دآخه لامصب نگفتی که دل بی صاب من چه به روزش مبیاد...
نگفتی که این عموت با دیدن حالت دیوونه میشه...
با زار زدنت... ناله زدنت... از دنیا سیر میشه.... ؟
دختر ه چه به روزت اومده.... چی کار کردی با خودت...
3 روز مثله میت افتادی روی این تخت... شوک عصبی بهت دست داده بود...
مهرا به ولای علی اگه زبون باز نکنی و نگی چته چشمامو میبندم تا جایی که جا داشته باشی میزنمت...
توی شوک حرفهای عمو بودم.. من سه روز بی هوش شدم...
یعنی سه روز توی بیمارستان بودم...
این یعنی حالم خیلی خرابه... خیلی داغونِ...
آب دهنمو قورت دادم. عمو بدجور بهم ریخته بود...
بی فکریهای من اونو به این روز انداخنه بود...
romangram.com | @romangram_com