#سنگ_قلب_مغرور_پارت_170
هر جملش که تموم میشد من مبهوت تر از قبل بهش نگاه میکردم.
یعنی چی ؟
14 سال پیش چه اتفاقی براش افتاده؟
چی باعث شده اینجوری شه؟
عزیز ترین کسش کیه؟
از دردی که توی صداش بود..
از حرصی که توی بیانش بود..
از عصبانیتی که توی صورتش موج میزد از نگاهش که روی گردنبند میخ بود..
از همه ی اینها فهمیدم احساس منو داره..
احساس کسی که قراره با ارزشترین چیز زندگیشو از دست بده...
اون گردنبند واقعا براش مهم بود.
وقتی گفت که این گردنبند زندگیشه و الان زندگیش مهریمه.نمیدونم چرا احساس گرمای شدیدی درونم حس کردم..
یه حس گرم و دوست داشتنی...
romangram.com | @romangram_com