#سنگ_قلب_مغرور_پارت_166

"مهرا"

هنوز برام باورش سخته..

هنوز نمی تونم باور کنم که امشب دختر بودنمو رو برای همیشه از دست دادم..

ای کاش زمان به عقب برگرده...

ای کاش هیچ وقت پامو توی شرکتش نمیذاشتم...

امشب حسان با همیشه فرق داشت..

شاید هر دختر دیگه ای جای من بود تا سر حد مرگ ازش متنفرمیشد...

اما نمیدونم چرا هر کاری می کنم درونم خالی از این حسه...

حسان از ول شب ساکت بود همه ی اتفاقات در سکوت افتاد... ک

اراش از روی هوس نبود..

حالت نگاهش هرزه و کثیف نبود...

آروم بود....

وقتی چهره ی نگرانشو موقعی که روی تخت نیم خیز شدمو از درد جیغ کشیدم رو دیدم سراسر وجودم یه شادی نامحسوس پر شد.


romangram.com | @romangram_com