#سنگ_قلب_مغرور_پارت_139
ـ خیلی عوض شدی حسان.. نمی شناسمت.. حسانی که من میشناختم برای هم کلام نشدن با یه زن حاضر بود از تمام سود شرکتش بگذره.. اما اینی که الان دارم باهاش صحبت میکنم تهدیدم میکنه که اگه صیغه نباشه بدون صیغه کارشو انجام میده... فرق کردی... حسان چه بلایی سرت اومده؟
سرش داد زدم.. تمام اغده های این مدت رو سرش خالی کردم
ـ آره .. بگو...... راحت باش... بگو شدی یه عوضی .....
یه پستی کثافت که هوس کرده یک شب رو خوش بگذرونه.. بگو شده با صیغه یا بی صیغه میخواد کارش انجام میده...آره عوض شدم. باید عوض میشدم.. باید برای انتقامم عوض میشدم.. انتقامی که 14 ساله دارم تحملش میکنم... آره شدم یه عوضی...اما اینو بدون زود قضاوت کردی..
گوشی رو قطع کردم. می خواستم گوشیرو پرت کنم تا تیکه تیکه شه اما نه. باید یکی رو پیدا کنم که مارو بهم محرم کنه.. حالا وقت خالی کردن عصبانیتم نیست... اوف...کی امشب تموم میشه؟
حرفهای مظاهر مدام توی گوشم تکرا میشد..
من عوض شدم..آره عوض شدم اما عوضی نشدم..
من هر چی که شدم پست و کثافت نشدم... من همون حسانم. اما با یه احساس جدیدو ناشناخته.و...مبهم...
گوشیم زنگ خورد.. مظاهر بود.نفسم رو با حالت عصبی بیرون دادم... گوشی رو جواب دادم...
ـ الو حسان. گوشیرو میدم حاج بابا تا صیغه رو بخونه....
صداش سرد بود. غریبه بود..
مظاهر برای من از برادر نداشتم عزیز تر بود. ولی حالا خیلی غریبه شده بود. نباید بزارم طرز فکرش راجبم عوض شه. نباید بزارم اون فکرای لعنتی رو دربارم بکنه...
ـمظاهر گوش کن. می دونم نگرانمی. می دونم میترسی گند بزنم به زندگیم. اما اینو بدون من حسانم. به قول خودت با زن جماعت هم کلام نمیشم. پس خیالت تخت. عوض شدم اما عوضی نه... ان صیغه باید خونده بشه. نخواه که چیزی بگم چون خودم هم نمیدونم قراره چه اتفاقاتی بیافته.. اما بدون حسان آدم پست و رذلی نیست که بخواد شبش رو با هرزگی به صبح برسونه..
romangram.com | @romangram_com