#سفر_به_دیار_عشق_پارت_86
امیر: سلام من رو به خواهری خودم برسون
لحن امیر با شنیدن اسم من اونقدر مهربون میشه که لبخندی رو لبم میشینه
از وقتی مانی داستان زندگیمو براش تعریف کرده با من اینجوری حرف میزنه... البته قبلنا هم باهام مهربون بود اما الان این مهربونی بیشتر شده... بعضی وقتا حس میکنم از روی دلسوزی یا ترحمه... ولی اونقدر بی ریا حرف میزنه آدم دلش نمیاد ناراحتش کنه و بگه نیازی نیست واسم دل بسوزونی... با صدای ماندانا به خودم میام
ماندانا: ترنم خودت که شنیدی برادر دوقلوت اومده جلوم نشسته و سلام میرسونه
-دختره ی خل و چل اینقدر شوهرت رو اذیت نکن... طلاقت میده ها
ماندانا با صدای بلند میخنده و میگه: کارش پیش من گیره... اگه طلاقم بده اونقدر اون جغلمو به جونش میندازم که خودش به غلط کردن بیفته
صدای خنده ی امیر رو میشنوم... خودمم خندم میگیره
وقتی خنده هامون تموم میشه ماندانا جدی میشه و میگی: مسخره بازی بسه... بگو موضوع مهمونی چیه؟
دیگه صدایی از امیر نمیشنوم... با خودم میگم شاید رفته... اگه امیر اونجا باشه یه خورده معذب میشم اما روم نمیشه از ماندانا چیزی بپرسم
-خوبه خودت هم میدونی کارات مسخره بازیه
ماندانا: ترنــــم
آهی میکشمو میگم: داد نزن میگم... نامزدی مهساست
romangram.com | @romangram_com