#سفر_به_دیار_عشق_پارت_67
مهربان با تعجب میگه: ببخشید نشناختم
-منم ترنم... همین دیشب با هم حرف زدیم
مهربان با خوشحالی میگه: ترنم خودتی نشناختمت اصلا فکر نمیکردم با اینجا تماس بگیری واسه همین نشناختمت
-با آقای رمضانی کار داشتم... نمیدونستم از همین امروز مشغول میشی
مهربان: آقای رمضانی خیلی بهم لطف کردن... تا عمر دارم مدیونتم ترنم
-این حرفا چیه؟ من کمکی از دستم براومد که گفتم برات انجام بدم
مهربان: خیلی ممنونتم
دوست ندارم اونقدر خودش رو مدیون من بدونه من مطمئنم رفتار خوب خودش باعث شد آقای رمضانی استخدامش کنه... اگه رفتارش خوب نبود آقای رمضانی محال بود اون رو تو شرکت قبول کنه... البته واسه ی آقای رمضانی رفتار خوب به همراه کار خوب مهمه که من مطمئنم مهربان از پس کارا برمیاد و چون اولین بارش هم هست آقای رمضانی هواشو داره
با مهربونی میگم: خواهش میکنم من باز هم میگم من کاری نکردم که احتیاج به تشکر داشته باشه... فقط مهربان جان آقای رمضانی هستن من یه کار فوری باهاشون دارم
مهربان: آره... الان برات وصل میکنم
-لطف بزرگی در حقم میکنید
مهربان: اینقدر باهام رسمی حرف نزن... احساس پیری بهم دست میده
romangram.com | @romangram_com