#سفر_به_دیار_عشق_پارت_46

-واقعا من رو مدیون خودتون کردین

با مهربونی میگه: تو هم مثله دختر خودمی... این حرفا چیه

از جام بلند میشمو میگم: مثله همیشه بهم لطف دارین... اگه اجازه بدین برم به بقیه کارام برسم

آقای رمضانی: برو دخترم... اینقدر هم از خودت کار نکش... جونی برات نمونده

- خیالتون راحت من اگه بیکار بمونم دیوونه میشم

آقای رمضانی: امان از دست شما جوون های امروزی

خنده ای میکنم و یه خداحافظ زیر لبی به آقای رمضانی میگم و بعدش از اتاق خارج میشم

به سمت اتاقم حرکت میکم خیالم از بابت مهربان هم راحت شد... هر چند از بابت منشی یه خورده ناراحت شدم... دوست نداشتم باعث بیکاری کسی بشم ولی خداییش هر وقت خودم هم اونطرفا میرفتم از منشی خبری نبود... اگر هم بود کاری واست انجام نمیداد... توی راه مش رضا رو میبینمو با لبخند میگم: سلام مش رضا

مش رضا: سلام باباجون... حالت خوبه دخترم؟

با لبخند میگم: مرسی مش رضا، شما چطورین؟

مش رضا: منم خوبم... چایی میخوری باباجون؟

با لبخند میگم: نیکی و پرسش؟


romangram.com | @romangram_com