#سفر_به_دیار_عشق_پارت_26

-باز تو زنگ زدی شروع کردی به چرت و پرت گفتن

ماندانا یه آه تصنعی میکشه و میگه: هی هی روزگار... دوست هم دوستای قدیم... زنگ که نمیزنی... حال و احوال که نمیپرسی... زنگ هم که میزنمو میخوام دو کلوم حرف حساب بزنم میگی چرت و پرت میگی

-من که همه چی از حرفات شنیدم به جز دو کلمه حرف حساب

ماندانا: اه.. خفه شو بببینم... خبرای مهم برات دارم

-دیگه چی شده؟ اینبار میخوای سر کی رو زیر آب کنی؟

ماندانا با جیغ میگه: ترنـــــــم

با خنده میگم: بگو ببینم میخوای چی بگی

ماندانا: قراره برگردیم

با شوق میگم: واسه همیشه

بلند میخنده و میگه: آره گلم... واسه همیشه... از اول هم قرار نبود موندگار بشیم... فقط واسه درس امیر اومده بودیم

-بد هم که نشد، هم تو هم امیر ادامه تحصیل دادین از لحاظ مالی هم که تونستین مبلغ قابل توجهی پس انداز کنید

ماندانا: آره... من این مدت ناراضی نبودم ولی خوب دلتنگی بدجور اذیتم میکرد... امیر هم دلش به موندن رضا نبود


romangram.com | @romangram_com