#سفر_به_دیار_عشق_پارت_177

«نمبدونم... سروش من هیچی نمیدونم... تنها چیزی که میدونم اینه که هیچوقت به تو و خواهرم خیانت نکردم.......»

من هنوزم عاشقتم به دل میگم بساز بسوز

با برخورد به یه نفر به خودم میام... اونقدر حواسم پرت بود که متوجه ی طرف مقابلم نشدم... روی زمین میفتمو سوزشی رو در کف دستم احساس میکنم.... صدای مردی رو میشنوم..

مرد: دختر حواست کجاست؟

سرمو بالا میگیرم یه مردی حدودا چهل، چهل و خورده ای ساله رو میبینم

خم میشه و میخواد کمکم کنه

زمزمه وار میگم: ممنون خودم میتونم

بعد هم از روی زمین بلند میشمو نگاهی به خودم میندازم... مثله موش آب کشیده شدم... لباسام هم کثیف شده

مرد نگاهی به من میندازه و میگه: حالت خوبه؟

لبخندی میزنمو میگم: بله... شرمنده بابت برخورد

با مهربونی میگه: بدجور خیس شدی... میخوای تا جایی برسونمت

با ملایمت میگم: ممنون... احتیاجی نیست...


romangram.com | @romangram_com