#سفر_به_دیار_عشق_پارت_133
اشک تو چشمام جمع میشه
سیاوش: طاهر به خدا شرمندتم
طاهر پوزخندی میزنه و میگه: تو چرا؟
سروش با ناراحتی میگه: باور کن کنترلم رو از دست دادم
طاهر با اخم میگه: این حرفا الان چه فایده ای برام دارن؟... معلوم نیست اگه من نمیرسیدم چه یلایی سر خواهرم میاوردی؟... بماند که اگه من اون رو توی این وضعیت نمیدیدم اصلا حرفاش رو باور نمیکردم و مثله همیشه اون رو مقصر میدونستم... ترنم همین الان هم از خونواده طرد شده ولی با این کار تو صد در صد پدرم اون رو از خونه بیرون مینداخت
باز صورتم از اشک خیس شده... سروش با ناراحتی نگاهی به من میندازه که با دلی پر از خون نگاهم رو ازش میگیرم به خاطر دل شکسته ام... به خاطر روح داغونم... به خاطر جسم کتک خورده ام... نگامو ازش میگیرم به خاطر اینکه باز هم باورم نکرد... باز هم خردم کرد... باز هم قلبم رو شکست
سیاوش با لحنی غمگین میگه: طاهر الان که خدا رو شکر اتفاقی نیفتاده
تو دلم میگم: شاید به جسمم تعرض نشد اما آیا چیزی از روحم باقی موند؟
حس میکنم امشب روحم در هم شکست و قلبم تیکه تیکه شد
صدای طاهر رو میشنوم که با داد میگه: سیاوش تو دیگه چرا؟ اگه کسی با سها این کارو کنه به همین راحتی ازش میگذری..
یعد با صدای بلندتری میگه: آره؟
سیاوش سرشو پایین میندازه و هیچی نمیگه
romangram.com | @romangram_com