#سفر_به_دیار_عشق_پارت_131

سروش سرش رو بالا میاره و نگاهی به من میندازه و هیچی نمیگه

سیاوش: سروش با توام

سروش باز هم جوابی نمیده

سیاوش عصبی میشه و با لحنی عصبی میگه: سروش

سروش نگاشو از من میگیره و به سمت سیاوش برمیگرده و با لحن غمگینی میگه:چی میخوای بدونی..

بعد با داد میگه: میگم چی میخوای بدونی آره میخواستم بهش تجاوز کنم

سیاوش با ناباوری به سروش خیره میشه و سروش با داد میگه: میخواستم بی آبروش کنم همونجور که اون با آبروی من بازی کرد

صداشو پایین میاره و با لحن غمگینی ادامه میده: میخواستم زندگی کسی رو تباه کنم که یه روزی زندگی من و خونوادم رو تباه کرد

با تموم شدن حرف سروش دست سیاوش بالا میره و به روی صورت سروش فرود میاد

چشمم به طاهر میفته که با چشمهای سرخ شده به سروش زل زده... رگ گردنش متورم شده... معلومه خیلی داره خودش رو کنترل میکنه که سروش رو زیر دست و پاش له نکنه... که سروش رو به باد فحش و ناسزا نگیره... معلومه خیلی سخت داره خودش رو کنترل میکنه... دستش رو مشت کرده و هیچی نمیگه... اما سیاوش فریاد میزنه: تو واقعا داشتی بهش دست درازی میکردی؟

سروش به چشمهای سیاوش خیره میشه و هیچی نمیگه




romangram.com | @romangram_com