#اس_ام_اس_پارت_60
به وضوح برقی رو تو چشمای همه شون دیدم.همه شون ساکت شدن یهو با هم گفتن: پــــ ایه ایم!
اونقدر بلند گفتن که شوک بهم وارد شد مثل برق گرفته ها تو جام پریدم هوا و یه جیغ زدم که همراه شد با "پایه ایم گفتن اونا"! بعد همه متعجب به هم نگاه کردن و پق زدن زیر خنده! کوفت! این خنده اش کجا بود! کلا الکی خوشیم ما!
شنیا: خداییش نسکافه اش محشر بود!
کیانا: وای میلک شیکش!
موژان: دقیقا!
الناز: به جای حرف زدن بلند شید خودتونو حاضر کنید!
رفتم تو اتاق مشترک خودم و آنیتا! یه مانتوی سورمه ای با شلوار مشکی و روسری مشکی و کفش سورمه ای تنم کردم و یه رژلب صورتی و ریمل زدم! همیشه آرایش کردنم مختصر بود! هیچ وقتم حوصله نداشتم ببینم دوستام چی تنشون کردن از بس که زیادن! سیاه لشکرن! میخواستیم بریم که به بچه ها گفتم یه زنگ بزنن ملیسا اینا هم بیان! اونام که پایه! اوکی رو دادن! وقتی رفتیم تو کافی شاپ هنوز نیومده بودن! یه جا نشستیم و هر کدوم یه چیزی سفارش دادیم! اونا هم اومدن و هر کدوم یه چیزی سفارش دادن فقط رو اعصابم بودن با این قهوه ی اسپرسو سفارش دادنشون! اَه! هیچی نمیفهمن! هیچی! هرکی با یکی حرف میزد و منم طبق معمول سرم بی کلاه موند! تو این مدت هم متوجه شدم شروین هم مثل من همیشه تو این مواقع سرش تو گوشیشه! نمیدونم چی تو اون گوشیشه که اینقدر سرشو میکنه توش!
صدای درونم باز پرید وسط: نه که خودت هی سرت تو گوشیت نیست و هی با اون پسره ور میزنی!
یه لحظه چشمم افتاد به هامین که داشت قهوه ی اسپرسوش رو با لذت می خورد! بعد از یه قلپ که خورد یه لحظه چشماشو بست و لبخندی زد و به هانیه که مثل من داشت میلک شیک میخورد گفت: قهوه اش محشره!
یعنی اگه بگم اعصاب خورد ترین صحنه ی عمرمو دیدم دروغ نگفتم! عصبی سرمو انداختم تو گوشیم! بهتر از هر کاری بود!
من: سلام هستی؟
سریع جواب داد: آره هستم!
من: کجایی؟
اون: کافی شاپ!
من: کدوم کافی شاپ؟ منم کافی شاپم!
یه لحظه سرمو بلند کردم که از یکی از بچه ها بپرسم اینجا اسم داره یا نه؟ که باز چشم تو چشم شروین شدم که داشت مشکوک نگام می کرد! منم به شروین مشکوک شده بودم با اتفاقات اون شب تو ساحل امکان داشت شروین همون دوست ناشناس باشه ولی...! برو بابا آخه شروین همچین آدمیه که با یکی از طریق اس ام اس دوست بشه؟ همون لحظه صدای اسمسم بلند شد که باعث شد سریع سرمو بندازم تو گوشیم!
نوشته بود: کدوم کافی شاپ!
یه لحظه ناخدآگاه سرمو بلند کردم که باز شروینو دیدم که با دقت نگاش کردم!
همینطور که نگاش می کردم از شنیا که کنار دستم نشسته بود پرسیدم: اسم این کافی شاپ چیه؟
شنیا یکمی فکر کرد و گفت: نمیدونم اصن اسم داره؟
پوفی کردم و از جام بلند شدم تا از صاحب کافی شاپه اسم کافی شاپ رو بپرسم!
کلا کافی شاپ خوبی بود و شلوغ!
romangram.com | @romangram_com