#اس_ام_اس_پارت_50

رفتم به چندسال قبل! درست زمانی که 15سالم بود! دلم براش تنگ شده! اون از یه دوست به من نزدیک تر بود! دوباره اشکام شروع به باریدن کرد! یاد خنده هاش که میوفتم دلم میگیره!

لبخند تلخی رو لبام جا خوش کرد! اطراف رو نگاه کردم! یه کافی شاپ دیدم! پوزخندی زدم! هوای بارونی دلت گرفته و تنگه برای یکی که دیگه نیست...! و یه لیوان قهوه ی داغ و سکوتی که تمام نشدنیه! و زل زدن به بیرون از پنجره ی کافی شاپ! ...با هجوم این افکار به سرم سریع تر رفتم سمت کافی شاپ! دلم تنهایی هامو میخواست که کسی بهم نمی گفت چرا گریه می کنم! رفتم تو! لبخند تلخم عمیق تر شد! هیچوقت تنها نیستم!

ملیسا و شرک هم اینجا بودن! با دوستاشون! در کل جمعا 3تا دخترن و 4تا پسر! من متوجه ی اونا شدم ولی اونا متوجه ی من نشدن!

بهتر! رفتم طبقه ی بالا! خوبه از طبقه ی بالا هم پنجره داره به بیرون!

یه جا کنار پنجره و وته ته که خیلی کسی بهم دید نداره البته کسی جز من و اکیپ ملیسا اینا که پایین بودن کسی تو کافی شاپ نیست!

هنوز هم داشتم آهنگ گوش میدادم!

دلم بدجوریی گرفته بود...من خیلی وقتا بی دلیل دلم می گیره اما این بار...

این بار خیلی فرق داره...من بعد 19 سال زندگیم گریه کردم!

حتی وقتی پام شکست گریه نکردم هیچوقت! و برای اولین بار امروز حس سبک شدن و راحت شدن از دست این بغض لعنتی که 5ساله باهامه رو کردم! این بار دلم هوای یه نفر رو کرده بود...یه نفر که ازم قول گرفته بود بعد رفتنش دیگه هیچوقت بهش فکر نکنم و من قول داده بودم...هیچوقت قولم از یادم نمیره و نمیزنم زیرش اما امروز میخوام بزنم زیرش...چون دلم تنگه عزیز ترین کسمه که دیگه نیست که پا به پام غصه بخوره و منو بخندونه...

دلم تنگه یه نفره که خیلی دوسش داشتم!

البته اون موقع نو جوون بودم...نفهم تر بودم,احساسی تر بودم....

اما الان...

هنوز همون دختر شیطون و تخسم ولی این بار فهمیده تر ,باشعور تر

,خانوم تر

آره جون خودت تو خانومی؟

خنده ی ریزی بین گریه کردم! کلا خانومی به من نیومده! اینم این وسط گیر داده یه بار ما خودمونو تحویل گرفتیم زد زایه مون کرد...

دوباره رفتم تو فکر!

من بدجوری خودمو مقصر میدونستم! هنوزم این رو قبول دارم!

اولین بار بود که چنین کاری کرده بودم...بی صدا اشک میریختم ولی یهو شروع کردم به هق هق گریه کردن...

به حال خودم گریه کردم...به اشتباهی باعث تموم شدن یه نفر از خاطرات زندگیم بود و مقصرش من بودم...خدا...

چرا من؟ هان؟ چرا نمیتونست کس دیگه ای مقصر باشه ها؟

چرا اون لعنتی به من گیر داده بود؟


romangram.com | @romangram_com