#اس_ام_اس_پارت_16
من-راست میگی آنی!
آنیتا سرشو تکون داد و با لبخند سرشو تکون داد!
گاهی وقتا خوبه آدم یه دوست یه خواهر داشته باشه که کنارش باشه...درسته که آنیتا 2سال از من بزرگ تره ولی همیشه یه دوست و خواهر خوبی برام بوده!
***
از تلکابین برگشتیم و تصمیم گرفتیم که کلا بریم خونه و باقی برنامه ها بمونه واسه فردا!
همه موافقت کردن و برگشتیم خونه!
رو تختم دراز کشیده بوده که اسمس برام اومد! خودش بود!
نوشته بود: سلام کجایی؟
متعجب از سوالش جواب دادم: چه طور؟
جوابمو داد: آخه کنکور یه هفته افتاده عقب! یعنی سه هفته دیگه کنکور داریم! گفتم شاید سفر باشی خبر نداشته باشی بهت بگم!
ذوق زده از این که افتاده عقب براش نوشتم: ممنون که خبر دادی! راستی من شمالم!
نوشت: جدی؟
مشکوک نوشتم: آره چه طور؟
اون: آخه منم شمالم و از طریق یکی از دوستام فهمیدم!
من: اِ! پس کجای شمالی؟
اون: نمک آبرود!
من: نــه؟
دهنم باز مونده بود از تعجب!
شوخی می کنه؟
اون: آره! اتفاقا تا 1 ساعت پیش رفته بودیم تلکابین نمک آبرود! جات خالی!
نه نه این دیگه امکان نداره...
حدود 5 دقیقه ای تو شوک بودم!
romangram.com | @romangram_com