#روزای_بی_عسل_پارت_2
شاهین=حاضر شو میام دنبالت
باشه فعلا
وقطع کردم وبی حوصله یه لباس پوشیدم یه نگاه به خودم تو اینه انداختم همین که نگام به موهام افتاد یاد اون روزی افتادم که پدر عسل به خاطر همین تیپم من و با تیپ پا انداخت بیرون وگفت
من به بچه قرتی ها زن نمیدم
بااینکه شکست عشقی خوردم ولی با اون حال با بچه ها سر همین قضیه کلی خندیدیم موبایلم زنگ خورد محمد بود
جواب دادم
هان
مرض بپر پایین
ماشین اوردین؟؟؟
محمد=اره ببو به نظرت من پیاده جایی میرم
اه یادم رفت این دیو پرنسس کلاسش بالاست
محمد:کوفت بپر پایین بدو
قطع کردم ورفتم از پله پایین باز این رفیق مزخرفه هانا اومد اه اه دختره ی بی ریخت چندش تنش یه تاپ صورتی جیغ بودو شلوارک....با لبخند اومد جلو باهام دست دادوگفت
سلام ماهان جون رسیدن بخیر دله منو یسنا برات تنگ شد
میدادی خیاط گشادش کنه ناراحتی نداره که
روناک یکه خورد هانا لب به دندون گزید و گفت
ماهان!!
من باید برم بای
romangram.com | @romangram_com