#رویای_واریا_پارت_82
-من به تو قول می دم که با توبه مهربان و محبت رفتار کنم ،حالا بهتر شدی ؟
حدود ساعت چهار بعد از ظهر به فرودگاه لیون رسیدند .هواپیما دوری زد و یواش یواش فاصله اش با زمین کمتر و کمتر می شد .دیدن برجها ،کلیساها و سقف قرمز خانه ها دوباره در دل واریا ترس انداخت .او دو رودخانه نقره ای رنگ دید که از وسط شهر میگذشتند .اهسته هواپیما روی زمین نشست و انها به ساختمان فرودگاه نزدیک می شدند .
-حالا می بینی که صحیح و سالم رسیدیم یان با لبخند و خیلی دوستانه این جمله را بیان کرد .واریا متوجه شد که یان از ضعیف بودن او لذت می برد و به این ترتیب احساس مردانگی و قدرتش ارضاء می شود .
دیگر ان حالت جنگجویی و ستیزه جویی در رفتار و کلامش نبود و لذت می برد از اینکه خود را حامی واریا می دید و او به یان متکی شده بود .(خدایا از این حامی ها نسیب ما هم بگردان.....آمین !!!!)
هواپیما کاملا ًایستاد .مسافران کمربندهایشان را باز کردند و از جایشان بلند شدند .کتها و کلاه هایشان را برداشتند و اماده خروج از هواپیما شدند.گرچه در هواپیما هنوز باز نشده بودولی ناخودآگاه همه برای پیاده شدن عجله داشتند .
یان با ملایمت گفت : هیچ عجله ای در کار نیست .
ان دو نفر کاملا ًصبر کردند و جزءاخرین مسافرین هواپیما بودند که از در ان خارج شدند.
خلبان و مهمانداران از انها تشکر کردند و با ان دو دست دادند و گفتند :خدا نگه دار امیدواریم که پرواز راحتی برای شمامهیا کرده باشیم .
romangram.com | @romangram_com