#رویای_واریا_پارت_61

-نسبتاً جابله این طور نیست ؟ولی به طرز وحشتناکی کهنه و قدیمی شده .

واریا با نگاهش به اطراف ،مجدداً کف پوش پاره و پرده هیا رنک و رو رفته را که در اثر تابش افتاب رنگشان عوش شده بود ،از نظر گذراند .بعد از ان مبلها توجهش را جلب کرد که به مادرش متعلق بود و جزء ارثیه خانوادگی محسوب می شد .این مبهای انتیک را خیلی دوست داشت .جون با کنجکاوی پرسید :ایا در اینجا تنها زندگی می کنی ؟

-نه با مادرم زندگی می کنم ولی در حال حاضر برای معالجه بیماریش به سوئیس رفته .

جون از روی همدردی گفت :چه بد شانسی !منظورم بیماری مادر شماست .

واریا با ملایمت گفت :من برای بهبودی دوباره او همیشه دعا می کنم .

کار بسته بندی کلاهها تمام شد وجون یک لباس ابی رنگ ابریشمی را از داخل جعبه برداشت و کت همراه لباس را برداشت ،همه را اماده کرد .واریا سؤال کرد :

-این لاباس را باید بپوشم ؟جقدر قشنگه !

-این یکی از موفق ترین مدلهای لباس در کلکسیونها یمایلز به حساب می اید و من هیچ وقت فکر نمی کردم که او برای عرضه ان به را از کلکسیونش خارج کنه .

-چرا اقای مایلز این همه لباس برای من تهیه کنه ؟الان درست وسط فصله و او سرش خیلی شلوغه !


romangram.com | @romangram_com