#رویای_واریا_پارت_40

-نه...ازتون متشکرم خودم این کارو می کنم .دفترچه تلفن را باز کرد و مشغول جست و جو شد تا رستوران لوشاگری را پیدا کرد .شماره تلفن ان را گرفت و منتظر جواب شد .او متوجه شد که دو نفر پشت سرش گوشها را تیز کرده اند تا سر دربیاورند که او با چه کسی حرف می زند .

گوشی تلفن برداشه شد و او توانست صدای یک خارجی را تشخیص بدهد که گفت :الو!الو!

-ایا انجا رستوران لوشاگری است .می تونم ...نه نه می خوام یه پیغام برای اقای پیر دوشالایا بگذارم .

-مسیو پییر اینجا هستند مادام ،اگر مایل باشین می تونین با ایشان صحبت کنین .

-نخیر .واریا به خوبی می دانست که اقای ونسان و خانم رنه کنارش هستند و دارن به حرفهای او گوش می کنند .بنا براین او نمی تواند به راحتی با پییر صحتب کند .به هر حال حرف زدن مستقیم با پییربرایش کار مشکلی بود،گه ترجیح داد پیغام بگذارد .

-لطفا یادداشت کنید که دوشیزه میلفیلد خیلی متاسف هستند از اینکه نتوانستند خودشان را امشب به انجا برسانند .ضمنا این خانم فردا هم به سمت فرانسه پرواز می کنند .

-پس بگویم :دوشیزه میلفیلد امشب نمی توانند اینجا بیایند و فردا هم به سمت فرانسه پرواز می کنند ،ایا همین مادام ؟

-بله دقیقا همین .واریا ناخود اگاه حس کرد که دیگر همه چیز تمام شد و ان رویای را که در خیالش از پییر ساخته بود ،از بین رفت و هیچ کاری از دستش بر نخواهد امد .او به حرفش پای تلفن ادامه داد:متشکرم ،خیلی از لطف شما متشکرم .این راگفت و گوشی را گداشت .مادام رنه از روی همدردی به او گفت :فکر می کنم دوستت از اینکه نتونستی شام را با او باشی ناراحت بشه ولی خوب کسی که کارمی کند طبعا این جور مسائل هم براش پیش می اد .مثلا تو چیزی رو برنامه ریزی می کنی .خود من هم امشب یه قرار ملاقات داشتم .

-اوه خیلی متاسفم قرار مهمی بود ؟


romangram.com | @romangram_com