#رویای_واریا_پارت_150
-انوقت تو را يك حيله گر و حقه باز مي دونم .
پيير خنده اش گرفت وگفت:چه حرارتي راستي كه غيرت منو تحريك كردي وجدانم بيدار شد و حالا ديگه اذيتت نخواهم م كرد .قبل از هزچيزي به من بگو تا اين حد به مموضع لارين توجه داري ؟
-او يكي ازدوستان منو تهديد به شكايت كرده و مي خواد ازش باجگيري كنه و او رو بترسونه .
1يير كه حسابي خنده اش گرفته بود گفت :اين از حقه هاي قديمي اوست مگر نه ؟او ادم بسيار خطرناكيه فقط بايد بدوني كه با او چطور بازي كني .
-تو چطور اين كار را با او كردي؟
-به اين صورت كه به جاي او من اول من از او باج خواهي كردم .
-اخه چطوري ؟
پيير نوشيدني را سر كشيد و رفت روي يك كاناپه نشست .واريا هم يك مبل راحت كه روي ان به طرز زيبايي سوزن دوري شده بود انتخاب كرده و رويش نشست
-قبل از اينكه لارين معروف بشه من او را مي شناختم .او دختر جذابي بود .شايد جذاب تر از حالا .ان موقع او هفده سال شايد هم كمتر داشت .او به مراكش امد و و مراكش جايي بود كه پدرم املاك زيادي داشت .همه معتقد بودند كه او زيباترين دختري است كه تا ان زمان ديده اند .
romangram.com | @romangram_com