#رویای_واریا_پارت_148
وقتي پيير چراغها را روشن كرد واريا تازه توانست متوجه خانه ممجلل و باشكوه او بشود .ستونها ي سننگي خانه و نرده هاي منحني راه پله ها به طرز با شكلوهي با طلا و كريستال تزئين شده بودند .شمعهاي فروزان داخل شمعدانهاي ديواري نقره و كريستال جلال خاصي به سالن داده بود .روي ديوار پر از عكس هاي خانوادگي بود كه در قابهاي مختلف به صورت يك ملكسيون جمع اوري شده بود .وايا نمي خواست زياد انجا معطل شود ولي پيير بازويش را گرفت و او را به طرف اتاق بسيار قشنگي برد كه پرده ها ينقدشدار ان مثل فرش بود و دكلو بسار عالي ان جلب نظر مي كرد .پس از ان واريد اتاق ديگري شدند كه پنجره ا يان به سبك فرانسوي بود و رو به باغچه زيبايي باز مي شد .ويوار ها رنگ اميري عالي داشت .رنگهاي طورسي و ابي و صورتي باري قاب ائينه ها انتخاب شده بود .واريا اجناس قيمتي و انتيك چيني را نگاه مي كرد پرده ها از جنس مرغوب با رنگ ملايم قشنگ صورتي روشن و نيز روكش مبها همه از كار دست سوذدن دوزي بود .همه لوازم همانگي عالي با فرش صورتي رنگي كه روي زمين پهن شده بود داشتند .
واريا ناخوداگاه فرياد كوتاهي كشيد وگفت :اوه واقعا خيلي قشنگه !
-ان قدر قشنگ كه درست به اندازه تو ،بريا همين بود كه دلم مي خواس تشما دو تا هميدگر و ببينين .واريا خيره به لوازم گفت :
-اين اجناس زيباي چيني و اين مينياتورها عجب كلكسيون عالي هستند .اوه پيير چه چيزهاي قشنگي داري !
-چقدر خوشحالم كه اين طوري فكر مي كني .تمام اجداد و فاميل من كلكسيونر بودند يعني از زمان لويي چهاردهم وقتي كه جد جد بزرگم از دوستان مادالم پمپادو بود او به ان مادام در حقيقت كمكم مي كرد تا كاخش را مبلمان كند هرچمه كه او نمي خواست جد من براي خودش برمي داشت .
-كاشكي به اندازه كافي وقت داشتم تا همه انها را بادقت نگاه كنم .
-عجله براي چيه ؟
-ازيت نكن تتو مي دون ي ه بايد زودتر برگردم .خودت خوب مي دوني كه بيش ازيك دقيقه نمي توانم باشم .
-چه شب قشنگي !پيير اين را گفت و به طرف واريا امد
romangram.com | @romangram_com