#روباه_سفید_پارت_66
_بریم
الیسا:خوشحال شدم
برگشتم سمتش
_ولی نه من
واز در زدم بیرون به سمت خونه حرکت کردیم
...
ماشینو مایک پارک کرد منم با سامسونت رفتم تو خونه عجیب ساکت بود رفتم توهال همه رو مبل نشسته بودن وساکت بودن رومئو سرشو انداخته بود پایین واز چشماش اشک میریخت نانا هم سرش پایین بود الکسم دستش رو گذاشته بود رو زانو هاش وچشماشو گرفته بود
_اتفاقی افتاده؟
من متوجه یه نفر رو صندلی نشده بودم صندلی تکی که پشت به من بود اون برگشت
استاد:خیلی وقت بود ندیده بودمت...شب
_درسته استاد
خیلی ریلکس رفتم رو صندلی ونشستم
romangram.com | @romangram_com