#روباه_سفید_پارت_44


_خودت میفهمی

رسیدیم به فروشگاه مرکزی ماشینو دوتا کوچه پایین تر از فروشگاه پارک کردم بغل دستمون یه ساختمون در حال تخریب بود که خالی بود وکسی توش نبود رفتم رو سقف ماشین کیفمو انداختم تو یکی از طبقه ها دستموبه سمت رومئو گرفتم

_بیا بالا

دستمو گرفت وامد بالا

رومئو:کجا میریم؟

_یه جای خوب برای نشونه گیری منظره

زیر بغل رومئو رو گرفتم وبلندش کردم خودش رفت بالا دیگه خودمم پریدم بالا کیفمو برداشتم ورفتم اخرین طبقه ساختمون نشستم رو زمین خاکی هنوز ساعت10نشده بود رب ساعت مونده بود رومئو هم نشست روبه روم

رومئو:ام...بخاطر دیشب...معذرت میخوام عمدی اونکارو نکردم

_کدوم کار؟

رومئو:دستات

نگاهم افتاد به دستام استینای لباسمو اوردم پایین تر تا نبینه

رومئو:متاسفم...من...


romangram.com | @romangram_com